*بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری ست
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی ست
*چشم ِ زمستان را
کور کرده
مهربانی ِ چشم هایت!
*بیا امشب کمی برگها را قدم بزنیم
نگران نباش
کسی ما را با هم نخواهد دید
اگر هم دید ؛
خیالی نیست بگو داشتم با خودم قدم میزدم!
*به سراغ من اگر می آیی
دگر آسوده بیا
چند وقتی ست که فولاد شده
چینی نازک تنها یی من...
*من دزدکی نگاهت می کنم
تو نگاهت را از من می دزدی! هر دو دزدیم! نه؟
*خدا خیر بدهد این کفش های بندی را
که رفتنت را دقیقه ای حتی به تعویق می اندازند
*شکایت نمی کنم، اما آیا واقعاً یك بار شد که
در گذر همین همیشه ی بی شکیب
دمی دلواپس تنهایی دستهای من شوی؟
*چشمانم خسته است و نبض ذهنم افتاده!
کاش نگاهت، یک قدم نزدیک تر بود
*روزهای تنهایی سخت نیست سرده ...
*من تمام نا تمام توام
ناتمام تمام من كجائی؟
*نافم را که بریدند، فاصله ها شد تقدیر من...
.آری از همان وقتها شروع شد بی تو بودنم
اگه خوشتون اومده بقیه در ادامه بخونید
*کره ی زمین به این بزرگی ....
اما نمی دانم چرا ،
جز آغوشت ،
...
به هیچ جای دیگری تعلق ندارم ....؟!!
ღ♥ღ
*امواج نگـــــاهت اعتیاد آور بود
زیبـــــایی تو فــــراتر از بـــاور بود
در قاب- نگاه چشم من لبخندت
لبخند ژوکـوند ، بلکه زیبــاتر بود . . .
ღ♥ღ
*آغاز من ،پایان تو بود
چه تجربه سختی بود
دلکندن از گرمای دستان تو
هنوز در دستانم
جا مانده حرارتیست
که یاد آور کلمه سخت خداحافظیست
ღ♥ღ
*زمانی کوه بودم
حالا دیگر آدم شده ام
می رسیم به هم؟؟؟
ღ♥ღ
*گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید خیلی کودکانه
شاید بی غرور...
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود می فهمم
نه ضعیفم!!!
نه یک کودکم!!!
بلکه پر از احساسم...
*ادت ،
در دموکراسی خاطراتم
سلطنت می کند !!
* * * * * * * * * * * *
*از لحظه های طی شده حظی نبرده ایم / خودرا به دست شاید و اما سپرده ایم
بشمار لحظه لحظه ی عمر گذشته را / هر چند ســـــال بود همانقدر مرده ایم . . .
* * * * * * * * * * * *
*بزرگ راهای مهندسی ساز
ما را به هم نمی رسانند
عشق با قوانین بیگانه است
از بیراهه ها بیا
برای دیدن كسی كه
عمریست دوستت دارد!!!
* * * * * * * * * * * *
*من به تنهایی این دل مشکوکم !
یا دلکم دل نیست ٬ یا آن که در دل است ٬ اهل دل نیست
* * * * * * * * * * * *
*سه نقطه، آخر شعرم برای چشم تو ست
که چشم های دو عالم سوای چشم تو ست
هزار شعر نگفته، هزار معنی درد
هزار خاطره در لابه لای چشم تو ست
* * * * * * * * * * * *
*اینروزها سخاوتِ باد صبا کم است
یعنی خبر ز سویِ تو، اینروزها کم است
غیر از خدا کهرا بپرستم؟ تورا، تورا
حس میکنم برای دلام یک خدا کم است!
* * * * * * * * * * * *
*با تو از عشق میگفتم
از پشیمانی
و از اینكه فرصتی دوباره هست یا نه ؟!...
در جواب صدایی بی وقفه می گفت:
"دستگاه مشترك مورد نظر خاموش می باشد!!!"
* * * * * * * * * * * *
*می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی
* * * * * * * * * * * *
*من نمی دانستم...
که سر انجام چه آید به سرم؟
تو مرا خوب نگر...
شاید اینبار ببینی که تورا منتظرم!
* * * * * * * * * * * *
*دلم صاف نمی شود با تــو حالا تو هــی به مهـربانی ام دخیل ببند
* * * * * * * * * * * *
*چگونه در این چشم های زیبا
جا داده ای
این همه دروغ را؟!
* * * * * * * * * * * *
*انذیشه ات را با که می پرورانی؟؟!
خوش به حالش...
اما مرا همین بس که
دوستت دارم
* * * * * * * * * * * *
*تسبیح نیستم اما
نفسم را به شماره انداخته است
شوق دستهای تو...
* * * * * * * * * * * *
*من که بروم
جا برای خیلی ها باز می شود توی دلت
انگار زیادی جا گرفته ام